- خطبه ها
- شهادت محمد بن ابى بكر
شهادت محمد بن ابى بكر
« 162»
(67) (و من كلام له (عليه السلام)) لما قلد محمد ابن أبي بكر مصر فملكت عليه و قتل وَ قَدْ أَرَدْتُ تَوْلِيَةَ مِصْرَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ وَ لَوْ وَلَّيْتُهُ إِيَّاهَا لَمَا خَلَّى لَهُمُ الْعَرْصَةَ وَ لَا أَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَةَ بِلَا ذَمٍّ لِمُحَمَّدِ ابْنِ أَبِي بَكْرٍ فَلَقَدْ كَانَ إِلَيَّ حَبِيباً وَ كَانَ لِي رَبِيباً.
ص162
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است هنگاميكه (پيش از وقعه صفّين) قلّاده حكومت مصر را به گردن محمّد بن ابى بكر انداخت. (خير و شرّ و صلاح و فساد آن سامان را باو واگذار فرمود) ولى (بعد از وقعه صفّين مصر از تصرّف او خارج گشته كشته گرديد (با خاتمه جنگ صفّين و حكم حكمين كار معاويه بالا گرفت و روز بروز توانائى او زياد شد، بطمع افتاد كه مصر را بتصرّف خويش در آورد، و چنانكه در موقع بيعت عمرو ابن عاص با او قرار گذارده او را حاكم مصر گرداند، لذا عمرو را با شش هزار سوار كه بسيارى از آنان كسانى بودند كه در صدد خونخواهى عثمان بر آمده گمان مى كردند كه محمّد ابن ابى بكر او را كشته بسوى مصر فرستاد، و به بزرگان آنجا نامه ها فرستاده و دوستانش را ترغيب نموده دشمنانش را ترسانيد، چون محمّد از اين واقعه آگاه شد شرح حال را بحضرت نوشته پول و لشگر بكمك خواست، حضرت پاسخ نامهاش را فرستاده وعده داد آنچه خواسته بفرستد، ولى محمّد شتاب كرده اهل مصر را براى جنگيدن با عمرو دعوت نمود و چهار هزار نفر دعوتش را پذيرفته با او همراه شدند، دو هزار نفر از آنها را به سردارى كنانة ابن بشر از پيش فرستاد و خود در ميان دو هزار نفر ديگر باقى ماند، و كنانه داد مردى داده گروه بسيارى از لشگر عمرو را بقتل رسانيد و آنقدر با آنان جنگيد تا خود و همراهانش كشته شدند چون اين خبر به لشگر محمّد رسيد از دورش پراكنده گشتند، پس محمّد خود را تنها ديده فرار كرد و رو بمصر نهاده در يكى از خرابهها پنهان شد و عمرو وارد مصر گرديده معاوية ابن خديج كندى را كه يكى از سردارانش بود بطلب محمّد فرستاد، معاوية ابن خديج پس از جستجوى بسيار در حالتى كه محمّد از تشنگى نزديك به هلاكت بود او را پيدا كرده سر از بدنش جدا نمود و تنش را در ميان خر مرده اى نهاده سوزانيد، چون حضرت از اين خبر مطّلع گرديد بسيار اندوهگين شده فرمود: خدا محمّد را رحمت كند، او جوانى بود تازه كار كه مكر و حيله دشمنان را نديده):
ص163
(1) و من مى خواستم حكومت مصر را به هاشم ابن عتبه واگذار نمايم (هاشم كه مردى با تجربه و كار دان بود از خواصّ اصحاب امير المؤمنين و دوستدار آن حضرت بوده در جنگ صفّين شهيد شد، پس) اگر او را حاكم آن سامان قرار داده بودم هر آينه براى آنان (عمرو ابن عاص و لشگريانش) ميدان جنگ را خالى نمى كرد (ايستادگى مي كرد و شمشير از دست نمى داد و فرار نمى نمود، چنانكه محمّد فرار كرده گمان نمود كه بر اثر فرار نجات مى يابد). و آنها را فرصت نمى داد (تا اظهار شجاعت و دليرى نمايند) (2) و غرض من از اين مدح هاشم مذمّت محمّد پسر ابى بكر نيست (زيرا او سزاوار نكوهش نمى باشد، و) او دوست و ربيب (پسر زن) من بود (اگر ميدان جنگ را خالى كرده فرار نمود، ناچار بود و تقصيرى نداشت. مادر محمّد اسماء بنت عميس است كه در اوّل زوجه جعفر ابن ابى طالب بود و از او عبد اللّه ابن جعفر متولّد گشت و پس از كشته شدن جعفر در جنگ مؤته ابو بكر او را گرفت و محمّد از او تولّد يافت و بعد از ابو بكر حضرت او را تزويج نمود و محمّد در دامن تربيت آن جناب نشو و نما يافت و از همان كودكى بر ولايت و دوستى آن بزرگوار ببار آمد، و حضرت او را بسيار دوست مى داشت و احترام مى نمود، و مى فرمود: محمّد فرزند من است كه از صلب ابو بكر بوجود آمده).
- 1 . آغاز آفرينش آسمان و...
- 2 . پس از بازگشت از صفين
- 3 . خطبه شقشقيّه
- 4 . درباره زبير و بيعت او
- 5 . پس از رحلت رسول خدا
- 6 . آماده نبرد
- 7 . در مذمّت مخالفين خود
- 8 . درباره زبير و بيعت او
- 9 . درباره پيمان شكنان
- 10 . حزب شيطان
- 11 . خطاب به محمد حنفيه
- 12 . پس از پيروزى بر اصحاب جمل
- 13 . سرزنش مردم بصره
- 14 . در نكوهش مردم بصره
- 15 . در برگرداندن بيت المال
- 16 . به هنگام بيعت در مدينه
- 17 . داوران ناشايسته
- 18 . نكوهش اختلاف عالمان
- 19 . به اشعث بن قيس
- 20 . در منع از غفلت
- 21 . در توجه به قيامت
- 22 . در نكوهش بيعت شكنان
- 23 . در باب بينوايان
- 24 . ترغيب بتقوى و پرهيزكارى
- 25 . رنجش از ياران سست
- 26 . اعراب پيش از بعثت
- 27 . در فضيلت جهاد
- 28 . اندرز و هشدار
- 29 . در نكوهش اهل كوفه
- 30 . درباره قتل عثمان
- 31 . دستورى به ابن عباس
- 32 . روزگار و مردمان
- 33 . در راه جنگ اهل بصره
- 34 . امر بجنگ با مردم شام
- 35 . بعد از حكميت
- 36 . در بيم دادن نهروانيان
- 37 . ذكر فضائل خود
- 38 . معنى شبهه
- 39 . نكوهش ياران
- 40 . در پاسخ شعار خوارج
- 41 . وفادارى و نهى از منكر
- 42 . پرهيز از هوسرانى
- 43 . علت درنگ در جنگ
- 44 . سرزنش مصقله پسر هبيره
- 45 . گذرگاه دنيا
- 46 . در راه شام
- 47 . درباره كوفه
- 48 . هنگام لشكركشى به شام
- 49 . صفات خداوندى
- 50 . در بيان فتنه
- 51 . ياران معاويه و غلبه بر فرات
- 52 . در نكوهش دنيا
- 53 . در مساله بيعت
- 54 . درباره تاخير جنگ
- 55 . در وصف اصحاب رسول
- 56 . به ياران خود
- 57 . با خوارج
- 58 . درباره خوارج
- 59 . خبر دادن از پايان كار خوارج
- 60 . در باب خوارج
- 61 . هشدار به كشته شدن
- 62 . نكوهش دنيا
- 63 . تشويق به عمل صالح
- 64 . در علم الهى
- 65 . در آداب جنگ
- 66 . در معنى انصار
- 67 . شهادت محمد بن ابى بكر
- 68 . سرزنش ياران
- 69 . پس از ضربت خوردن
- 70 . در نكوهش مردم عراق
- 71 . درود بر پيامبر
- 72 . درباره مروان
- 73 . هنگام بيعت شورا با عثمان
- 74 . پاسخ به اتهامى ناروا
- 75 . اندرز
- 76 . نكوهش رفتار بنى اميه
- 77 . نيايش
- 78 . پاسخ اخترشناس
- 79 . نكوهش زنان
- 80 . وارستگى و پارسائى
- 81 . در صفت دنيا
- 82 . خطبه غراء
- 83 . درباره عمرو بن عاص
- 84 . در توحيد و موعظه
- 85 . صفات پرهيزكارى
- 86 . موعظه ياران
- 87 . در بيان هلاكت مردم
- 88 . مردم پيش از بعثت
- 89 . در بيان صفات خداوندى
- 90 . خطبة الأشباح
- 91 . پس از كشته شدن عثمان
- 92 . خبر از فتنه
- 93 . در فضل رسول اكرم
- 94 . وصف پيامبر
- 95 . وصف خدا و رسول
- 96 . در باب اصحابش
- 97 . در ستم بنى اميه
- 98 . در گريز از دنيا
- 99 . درباره پيامبر و خاندان او
- 100 . خبر از حوادث ناگوار
- 101 . در زمينه سختيها
- 102 . در تشويق به زهد
- 103 . هنگام رفتن بجنگ جمل
- 104 . صفات پيامبر
- 105 . وصف پيامبر و بيان دلاورى
- 106 . در يكى از ايام صفين
- 107 . حمد خداوند و بیان فضائل رسول اکرم
- 108 . در صفات كمال و جلال خداوند و اوصاف فرشتگان
- 109 . اندرز به ياران
- 110 . در مذمّت دنيا و دورى كردن از آن
- 111 . درباره ملك الموت
- 112 . در مذمّت دنيا و ترغيب به آخرت
- 113 . در اندرز به مردم
- 114 . در طلب باران
- 115 . در ستايش پيغمبر اكرم و بيان بعضى از صفات آن بزرگوار
- 116 . موعظه ياران
- 117 . ستودن ياران خود
- 118 . تحريض مردم به جهاد
- 119 . بيان فضيلتهاى خود
- 120 . درباره حكميت
- 121 . خطاب به خوارج
- 122 . هنگام نبرد صفين
- 123 . در سرزنش اصحاب خود
- 124 . تعليم ياران در كار جنگ
- 125 . در رابطه با خوارج
- 126 . درباره تقسيم بيت المال
- 127 . در خطاب به خوارج
- 128 . فتنه هاى بصره
- 129 . درباره پيمانه ها
- 130 . سخنى با ابوذر
- 131 . فلسفه قبول حكومت
- 132 . در پارسايى در دنيا
- 133 . در ستايش حقّ تعالى
- 134 . راهنمائى عمر در جنگ
- 135 . نكوهش مغيره
- 136 . در مسئله بيعت
- 137 . درباره طلحه و زبير
- 138 . اشارت به حوادث بزرگ
- 139 . به هنگام شورى
- 140 . در نهى از غيبت مردم
- 141 . درباره نهى از غيبت
- 142 . درباره نيكى به نا اهل
- 143 . در طلب باران
- 144 . فضيلت خاندان پيامبر
- 145 . در فناى دنيا
- 146 . راهنمائى عمر
- 147 . در هدف از بعثت
- 148 . درباره اهل بصره
- 149 . پيش از وفاتش
- 150 . اشارت به حوادث بزرگ
- 151 . فتنه هاى آينده
- 152 . ستايش خدا
- 153 . در فضائل اهل بيت علیهم السلام
- 154 . در آفرينش خفاش
- 155 . خطاب به مردم بصره
- 156 . سفارش به پرهيزكارى
- 157 . پيامبر و قرآن
- 158 . خوشرفتارى خود با مردم
- 159 . در بيان عظمت پروردگار
- 160 . در بيان صفات پيامبر
- 161 . چرا خلافت را از او گرفتند؟
- 162 . در توحيد الهى
- 163 . اندرز او به عثمان
- 164 . آفرينش طاووس
- 165 . تحريض به الفت با يكديگر
- 166 . در ابتداى حكومتش
- 167 . پس از بيعت با حضرت
- 168 . هنگام حركت به بصره
- 169 . چون به بصره نزديك شد
- 170 . در آغاز نبرد صفين فرمود
- 171 . درباره خلافت خود
- 172 . شايسته خلافت
- 173 . درباره طلحه
- 174 . موعظه ياران
- 175 . پند گرفتن از سخن خدا
- 176 . درباره حكمين
- 177 . در صفات خداوند
- 178 . پاسخ به ذعلب يمانى
- 179 . در نكوهش يارانش
- 180 . پيوستگان به خوارج
- 181 . خطاب به نوف بکالی
- 182 . آفريدگار توانا
- 183 . خطاب به برج بن مسهر
- 184 . به همام درباره پرهيزكاران
- 185 . در وصف منافقان
- 186 . در ستايش خدا و پيامبر
- 187 . بعثت پيامبر و تحقير دنيا
- 188 . در ذكر فضائل خويش
- 189 . سفارش به تقوا
- 190 . در سفارش به ياران خود
- 191 . درباره معاويه
- 192 . پيمودن راه راست
- 193 . هنگام به خاكسپارى حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
- 194 . پرداختن به آخرت
- 195 . پرداختن به آخرت
- 196 . خطاب به طلحه و زبير
- 197 . منع از دشنام شاميان
- 198 . بازداشتن امام حسن علیه السلام از ...
- 199 . درباره حكميت
- 200 . خانه علاء حارثى
- 201 . در باب حديثهاى مجعول
- 202 . در قدرت خداوند
- 203 . در نكوهش اصحاب
- 204 . آفريدگار بى همتا
- 205 . در وصف پيامبر و عالمان
- 206 . نيايش
- 207 . درباره صفين
- 208 . گله از قريش
- 209 . عبور از كشته شدگان جمل
- 210 . در وصف سالكان
- 211 . در ترغيب يارانش به جهاد
- 212 . تلاوت الهيكم التكاثر
- 213 . تلاوت رجال لا تلهيهم...
- 214 . تلاوت يا ايها الانسان...
- 215 . پارسائى حضرت على علیه السلام
- 216 . نيايش به خدا
- 217 . نكوهش دنيا
- 218 . دعائى از آن حضرت
- 219 . درباره يكى از حاكمان
- 220 . در توصيف بيعت مردم
- 221 . درباره تقوا
- 222 . در ذوقار
- 223 . با عبدالله بن زمعه
- 224 . در باب زيانهاى زبان
- 225 . چرا مردم مختلفند؟
- 226 . غسل و كفن كردن رسول خدا
- 227 . در ستايش پيامبر صلی الله علیه و آله
- 228 . در توحيد
- 229 . در بيان پيشامدها
- 230 . در سفارش به تقوا
- 231 . توصیف ايمان
- 232 . سفارش به ترس از خدا
- 233 . در حمد خدا و لزوم تقوا
- 234 . خطبه قاصعه
- 235 . سخنى با عبدالله بن عباس
- 236 . در حوادث بعد از هجرت
- 237 . در كار خير شتاب كنيد
- 238 . درباره حكمين
- 239 . در ذكر آل محمد علیهم السلام